بیشتر بدانی

درس چهارم

سقوط انسان: طوفان نوح

کتاب پیدایش ۶: ۹-۹: ۱۶

قدم اول: داستان را بخوانید.

متن ذیل را بخوانید و یا بشنوید.

x1.0

6از اینکه انسان را آفریده و در روی زمین گذاشته بود، پشیمان و بسیار غمگین شد.

7پس فرمود: «من این مردم و چهارپایان و خزندگان و پرندگانی را که آفریده ام، نابود می کنم، زیرا از اینکه آن ها را آفریده ام، پشیمان هستم.»

8اما خداوند از نوح راضی بود.

9سرگذشت نوح از این قرار است: او در زمان خود یک مرد عادل و پرهیزگار بود و همیشه با خدا رابطۀ خاصی داشت.

10نوح دارای سه پسر بود به نام های حام، سام و یافت.

11اما تمام مردم در حضور خدا گناهکار بودند و ظلم و ستم همه جا را پُر کرده بود.

12خدا دید که مردم زمین فاسد شده اند و همه راه فساد را پیش گرفته اند.

13خدا به نوح فرمود: «تصمیم گرفته ام بشر را از بین ببرم. چون ظلم و فساد آن ها دنیا را پُر کرده است، بنابراین، من آن ها را با زمین نابود می کنم.

14تو برای خود یک کشتی از چوب درخت سرو بساز که چندین اطاق داشته باشد. داخل و خارج آنرا با قیر بپوشان.

15آنرا این طور بساز: طول آن یکصد و پنجاه متر، عرض آن بیست و پنج متر و بلندی آن پانزده متر.

16کلکینی هم نزدیک سقف به اندازۀ پنجاه سانتی متر بساز و دروازۀ کشتی را در کنار آن قرار بده. کشتی را طوری بساز که دارای سه طبقه باشد.

17من طوفان و باران شدید بر زمین می فرستم تا همۀ جانداران هلاک گردند و هر چه بر روی زمین است بمیرد.

18اما با تو پیمان می بندم. تو به اتفاق پسران، همسر و عروس هایت به کشتی داخل می شوی.

19از تمام حیوانات یعنی پرندگان، چهارپایان و خزندگان یک جفت نر و ماده با خود به کشتی ببر، تا آن ها را زنده نگهداری.

21از هر نوع غذا برای خود و برای آن ها با خود بردار.»

22نوح هر چه خدا به او فرمود انجام داد.

1خداوند به نوح فرمود: «تو با تمام اهل خانه ات به کشتی داخل شو، زیرا در این زمان فقط تو در حضور من پرهیزگار هستی.

2از تمام چهارپایان حلال از هر کدام هفت نر و هفت ماده و از چهارپایان حرام از هرکدام یک نر و یک ماده

3و از پرندگان آسمان نیز از هرکدام هفت نر و هفت ماده با خود بردار، تا از هرکدام نسلی در روی زمین باقی بماند،

4زیرا من هفت روز بعد، برای مدت چهل شبانه روز باران می بارانم و هر جانداری را که آفریده ام از روی زمین نابود می کنم.»

5نوح هر چه خداوند به او فرموده بود انجام داد.

6وقتی طوفان آمد، نوح ششصد ساله بود.

7او با زن، پسرها و عروس هایش به داخل کشتی رفتند تا از طوفان رهایی یابند.

8همانطوری که خداوند به نوح هدایت داده بود، از تمام چهارپایان حلال و حرام و خزندگان جفت جفت نر و ماده

9با نوح به داخل کشتی رفتند.

10پس از هفت روز آب روی زمین را فرا گرفت.

11در ششصدمین سال زندگی نوح، در روز هفدهمِ ماه دوم، تمام چشمه های عظیم در زیر زمین باز شد و همۀ روزنه های آسمان باز شدند

12و مدت چهل شبانه روز باران می بارید.

13در همان روز، همانطور که خدا فرموده بود، نوح و پسرانش سام، حام و یافت و همسر نوح و عروس هایش و

14انواع حیوانات، یعنی چهارپایان و خزندگان و مرغان و همۀ پرندگان،

15دو به دو نر و ماده با نوح داخل کشتی شدند و خداوند دروازۀ کشتی را پشت سر آن ها بست.

17مدت چهل روز باران مانند سیل بر زمین می بارید و آب زیادتر می شد بطوری که کشتی از زمین بلند شد.

18آب به قدری زیاد شد که کشتی بر روی آب به حرکت آمد.

19آب از روی زمین بالا می آمد و آنقدر بلند شد تا اینکه آب تمام کوههای بلند را پوشانید

20و به اندازۀ هفت متر از کوهها بالا تر رفت و همه چیز را پوشانید.

21هر زنده جانی که در روی زمین حرکت می کرد، یعنی تمام پرندگان، چهارپایان و خزندگان و تمام مردم، همه مُردند.

22هر جانداری که در روی زمین بود مُرد.

23خدا هر موجودی را که در روی زمین بود یعنی انسان، چهارپایان و خزندگان و پرندگان آسمان، همه را نابود کرد. فقط نوح با هر چه در کشتی با او بود باقی ماند.

24آب یکصد و پنجاه روز روی زمین را پوشانده بود.

1خدا نوح و تمام حیواناتی را که با او در کشتی بودند فراموش نکرده بود. پس بادی بر روی زمین فرستاد و آب رفته رفته پائین آمد.

6بعد از چهل روز، نوح کلکین کشتی را باز کرد

7و زاغی را بیرون فرستاد. زاغ بیرون رفت و دیگر بر نگشت. او همین طور در پرواز بود تا وقتی که آب فرو نشست.

8پس نوح کبوتری را بیرون فرستاد تا ببیند که آیا آب از روی زمین فرو نشسته است یا خیر؟

9اما کبوتر جائی برای نشستن پیدا نکرد، چون آب همه جا را گرفته بود. پس به کشتی برگشت و نوح او را گرفت و در کشتی گذاشت.

10هفت روز دیگر صبر کرد و دوباره کبوتر را رها کرد.

11وقت عصر بود که کبوتر در حالیکه یک برگ زیتون تازه در نول داشت به نزد نوح برگشت. نوح فهمید که آب کم شده است.

12بعد از هفت روز دیگر دوباره کبوتر را بیرون فرستاد. این مرتبه کبوتر به کشتی بر نگشت.

13در روز اول ماه اول، نوح ششصد و یک ساله شد و در این وقت بود که آب روی زمین خشک شد. پس نوح دریچۀ کشتی را باز کرد و دید زمین در حال خشک شدن است.

14در روز بیست و هفتم ماه دوم زمین کاملاً خشک بود.

15خدا به نوح فرمود:

16«تو و زن، پسرها و عروس هایت از کشتی بیرون بیائید.

17تمام حیواناتی که نزد تو هستند یعنی تمام پرندگان و چهارپایان و خزندگان را هم بیرون بیاور تا در روی زمین پراگنده شوند و به فراوانی بارور و زیاد گردند.»

18پس نوح، زن، پسرها و عروس هایش از کشتی بیرون رفتند.

19تمام چهارپایان و پرندگان و خزندگان هم با جفت های خود از کشتی خارج شدند.

20نوح قربانگاهی برای خداوند بنا کرد و از هر پرنده و هر حیوان حلال یکی را به عنوان قربانی سوختنی بر قربانگاه قربانی کرد.

21وقتی بوی خوش قربانی به پیشگاه خداوند رسید، خداوند با خود گفت: «بعد از این دیگر زمین را به خاطر انسان لعنت نمی کنم. گرچه انسان از کودکی افکار شریرانه داشته است. دیگر همۀ حیوانات را هلاک نمی کنم چنان که کردم.

22تا زمانی که دنیا هست، کشت و زراعت، سرما و گرما، زمستان و تابستان و روز و شب هم باشد.»

1خدا نوح و پسرانش را برکت داده فرمود: «فراوان و زیاد شوید و دوباره همه جای زمین را پُر کنید.

2همۀ حیوانات زمین و پرندگان آسمان و خزندگان و ماهیان از شما می ترسند. همۀ آن ها در اختیار شما باشند.

3شما می توانید آن ها را مثل علف سبز بخورید.

4اما گوشت را با خون که نشانۀ حیات است، نخورید.

5اگر کسی انسانی را بکشد، مجازات خواهد شد و هر حیوانی که انسانی را بکشد، به مرگ محکوم می کنم.

6انسان به صورت خدا آفریده شد. پس هر که انسانی را بکشد به دست انسان کشته می شود.

7شما فراوان و بی شمار و در روی زمین زیاد شوید.»

8خدا به نوح و پسرانش فرمود:

9«من با شما و بعد از شما با اولادۀ شما پیمان می بندم.

10همچنین پیمان خود را با همۀ جانورانی که با تو هستند، یعنی پرندگان، چهارپایان و هر حیوان وحشی و هر چه با شما از کشتی بیرون آمدند و همچنین تمام جانداران روی زمین حفظ می کنم.

11من با شما پیمان می بندم که دیگر همۀ جانداران باهم از طوفان هلاک نمی شوند و بعد از این دیگر طوفانی که زمین را خراب کند نمی باشد.»

12خدا فرمود: «نشانۀ پیمانی که نسل بعد از نسل با شما و همۀ جانورانی که با شما باشند، می بندم این است:

13کمان رستم را تا به ابد در ابر ها قرار می دهم تا نشانۀ آن پیمانی باشد که بین من و جهان بسته شده است.

14هر وقت ابر را در بالای زمین پهن می کنم و کمان رستم ظاهر می شود،

15پیمان خود را که بین من و شما و تمامی جانوران عقد شده است، به یاد می آورم تا طوفان دیگر همۀ جانداران را با هم هلاک نکند.

16کمان رستم در ابر می باشد و من آنرا می بینم و آن پیمانی را که بین من و همۀ جانداران روی زمین بسته شده، به یاد می آورم.»

قدم دوم: داستان را به زبان خود بازگو کنید.

فرصت بدهید تا هر شخص داستان را به زبان خود بازگو نماید. بعد دیگران قسمت های را که به خاطر دارند، میتوانند اضافه کنند. اگر نیاز باشد، به آن دوباره گوش دهید یا آنرا بخوانید. سپس اجازه دهید که شخصی دیگر داستان را بازگو نماید. زمانیکه شما تنها هستید، داستان را به طور بلند به زبان خود بازگو کنید یا آنرا بنویسید. اگر در حفظ کردن آن مشکل دارید، آنرا دوباره بخوانید یا آنرا بشنوید.

قدم سوم: موضوع داستان را درک کنید.


Get it on Google Play
Download on the App Store

Dari Bible

Dari Bible

As an Amazon Associate I earn from qualifying purchases

Get Discovery Bible Studies on your phone

Discover copyright ©2015-2025 discoverapp.org

Dari verses taken from the Today’s Dari Version published in 2008. Copyright United Bible Society, ©2008. Used by permission. All rights reserved. Delivered in partnership with AfghanBibles.org and Hope4Afghans.com